قاصدک هان چه خبر
آوردی ؟
از کجا و از که خبر
آوردی؟ خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نيست مرا نه زياری ، نه ز ديار
و دياری ، باری برو آنجا که ترا
منتظرند برو آنجا که بود چشمی
و گوشی با کس قاصدک در دل من ، همه
کورند و کرند دست بردار از اين در
وطن خويش غريب قاصدک تجربه های همه
تلخ ، با دلم می گويند ، که دروغی تو دروغ که فريبی تو فريب قاصدک هان ، ولی آخر
ايوای راستی آيا رفتی با
باد ؟ با توام ، آيا کجا
رفتی آی ، راستی آيا جايی خبری
هست هنوز ؟ مانده خاکستر گرمی
جايی ، در اجاقی ؟ طمع شعله نمی بندم خردک شوری هست هنوز ؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و
روز در دلم می گريند
با توام ای لنگر تسکین! ای تکان دهنده دل! ای آرامش ساحل! با توام ای نور! ای منشور! ای تمام طیفهای آفتابی! ای کبود ارغوانی! ای بنفشابی! با توام ای شور، ای دلشورة شیرین! با توام ای شادی غمگین با توام ای غم! غم مبهم! ای نمیدانم! هر چه هستی باش! اما کاش...
نه جز اینم آرزویی نیست
هر چه هستی باش، اما باش! قیصر امین پور
|